^^^^^*^^^^^
نگاه خیره ام مات و خسته به او خشکیده بود
به او و بازوان نیرومندش که در لباسی جذب خودنمایی میکرد
به او که برعکس ظاهر تنومندش بی رمق بود
انگار او هم از آن همه اصرار و خواهش به ستوه آمده بود و سکوت را به گفتن حرفهای بی نتیجه و بی جواب ترجیح می داد و بعد از گذشت این چهار ماه از کلام وامانده بود
مثل من که سکوت را بر هر حرفی ترجیح می دادم
سکوت را همدم و همدل خود کرده بودم و شاید با این روزه ی سکوت میخواستم انتقام سنگینی از خودم بگیرم، ولی اشتباه میکردم
این خاموشی هم تنبیه کاملی برایم نبود
اصلا چه چیز می توانست مجازات این جرم سنگین که کرده بودم باشد؟
^^^^^*^^^^^
سقفی برای ما اثر نگاه عدل پرور